زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

ابوالهذیل علاف

اَبوالْهُذَیْلِ عَلّاف، محمد بن هذیل بن عبدالله (عبیدالله) بن مكحول عبدی (ح 130- ح 230 ق / 748-845 م)، متكلم بلند آوازه و از پیشوایان نخستین معتزله. وی بنا به اختلاف منابع در 122 (خطیب، 3 / 369)، 131، 134 (مسعودی، مروج، 4 / 21؛ ابن‌مرتضی، 151) یا 135 ق (ابن‌ندیم، 204؛ ‌خطیب، 3 / 370) زاده شده و بیشتر عمر خود را در بصره سپری كرد. از آنجا كه خاندان وی از موالی بنی عبدالقیس بودند (ابن ندیم، 203) ــ و از همین روی وی را عبدی می‌خواندند ــ می‌توان احتمال داد كه ازخانواده‌ای ایرانی تبار بوده است (نک‍ : ملطی، 43). نوشته‌اند كه چون در محلۀ كاه فروشان بصره منزل داشت، به «علّاف» شهرت یافت (قاضی عبدالجبار، «طبقات»، 254). 
منابع، ‌آگاهیهای اندكی دربارۀ سرگذشت ابوالهذیل به دست می‌دهند. او هرگز واصل بن عطا‌ (د 131 ق / 749 م)‌و عمرو بن عبید (د 144 ق / 761 م) را ندید (نک‍ : ابن ندیم، 204). در میان استادانش تنها به عثمان بن ابی عثمان خالد طویل، بِشْر بن سعید و ابوعثمان زعفرانی كه هر 3 از شاگردان واصل بن عطا بودند، برمی‌خوریم (ابوالقاسم بلخی، 67؛ ملطی، همانجا، قاضی، عبدالجبار، همان، 164، 237، 251؛ ابن ندیم، 202). اگر این روایت درست باشد كه ابوالهذیل نزد همسر واصل بن عطا رفت و دو چنته از نوشته‌های واصل را از و گرفت (قاضی عبدالجبار، همان، 241)، می‌توان پنداشت كه وی از طریق كتابهای واصل به آموزشهای وی دست یافت است. پیش از ابوالهذیل پیشوایی معتزلیان در بصره با ضرار بن عمرو (د 190 ق / 806 م) بود، ولی گفته‌اند كه اندیشه‌های وی تغییر كرد و از معتزله روی‌گردان شد (ملطی، همانجا). 
برخورداری از عمر دراز و پایداری در امر آموزش سبب شد كه شاگردان بسیاری در حوزۀ درس ابوالهذیل رشد كنند (قاضی عبدالجبار، هما، 164، 261)، از جملۀ ‌اینان می‌توان به ابویعقوب شحّام كه خود استاد ابوعلی جبایی بود، علی اسواری، خواهرزاده‌اش ابراهیم بن سیار نظام، هشام بن عمرو فُوَطی، قاسم دمشقی، ابوسعید اسدی باسنانی، عیسی بن هیثم صوفی، ابوعثمان ادمی، احمد بن ابی دؤاد، یحیی بن بِشْر اِرجایی، مبرّد، و حتی مأمون خلیفه عباسی اشاره كرد (دینوری، 401؛ ابوالقاسم بلخی، 73، 74؛ ملطی، 43-44؛ قاضی عبدالجبار، ‌همان، 164، 254، 258، 261، 284، 285، 286؛ بغدادی، ‌الفرق، 91). البته همۀ شاگردان او به مكتبش وفادار نماندند؛ مثلاً نظام و هشام فوطی با او به مخالفت برخاستند و ردّیه‌هایی بر آراء او نوشتند (ملطی، ‌همانجا؛ قاضی عبدالجبار، همان، 264؛ ابن ندیم، 214). 
گستردگی آگاهیهای ابوالهذیل و مهارت او را در جدل با تعبیرات گوناگون ستوده‌اند. ملطی گفته است كه ابوالهذیل در جدل همتا نداشت و مأمون، معتصم و واثق او را در بحث و مناظره پیش می‌انداختند و بزرگ می‌داشتند و هیچ رقیب و مخالفی نمی‌توانست در برابر او پایداری كند (ص 44). ابوالحسین عبدالرحیم خیاط او را یگانۀ روزگار در بیان و كلام می‌داند (ص 67). ابوالقاسم بلخی او را پس از واصل بن عطا و عمرو بن عبید از پیشوایان معتزله می‌خواند (ص 69). ابوعلی جبایی وی را پایه‌گذار علم كلام خوانده و گفته است كه در دنیا پس از صحابه كسی جز واصل و عمرو بزرگ‌تر از ابوالهذیل نیست (قاضی عبدالجبار، همان، 258؛ ابن‌مرتضی، 173)، جاحظ ( البخلاء، 95، 193، 194) به رغم اینكه او را در زمرۀ بخیلان آورده، وی را به ساده‌دلی، بی‌تكلّفی و گشاده‌رویی می‌ستاید. مأمون، خلیفۀ عباسی، در وصف ابوالهذیل بیتی سروه و تسلط او بركلام را ستوده است (قاضی عبدالجبار، همانجا). ابن قتیبه كه از مخالفان سرسخت معتزله است، با نقل حكایتهای جاحظ دربارۀ وی، سخت بر او می‌تازد و او را دروغگو و لاف‌زن می‌خواند (ص 53-54). اینكه گفته‌اند بیش از 000‘ 3 تن به دست او اسلام آوردند (قاضی عبدالجبار، «طبقات»، 255‌)، گرچه اغراق‌آمیز می‌نماید، اما از قدرت وی در بیان و كلام حكایت دارد. گذشته از گفتارهای كلامی ابوالهذیل كه تأثیر فلسفۀ‌ یونانی به طور ضمنی در آن مشهود است، برخی گزارشها تصریح می‌كنند كه او به آثار فلسفی دست پیدا كرده بود و از مباحث آن گاهی چشمگیری داشته است: گفته‌اند هنگامی كه نظام در كوفه با هشام بن حكم به مناظره پرداخت و با نوشته‌های فلسفی آشنا شد و سپس به بصره آمد، گمانش این بود كه با خود علومی آورده كه كس را از آن خبر نیست. با این گمان نزد ابوالهذیل رفت، ولی او آنچنان به این مسائل آگاه بود كه گویی تاكنون، جز به فلسفه نپرداخته است (همان، 254). 
قاضی عبدالجبار در دسته‌بندی متكلمان معتزلی ابوالهذیل را در طبقۀ ششم جای داده است (همانجا). اما این طبقه‌بندی چندان واقعی نیست، زیرا كه قاضی و برخی دیگر از اعتزالیان كوشید‌ه‌اند تا پیشینۀ این فرقۀ نوظهور كلامی را به بزرگان دین كه پیش از واصل می‌زیستند، برسانند. چنانكه واصل بن عطا در طبقۀ چهارم جای داده شده است (همان، 214-234)‌. همچنانكه كوشیده‌اند تا با جعل سندی از قول ابوالهذیل، سلسلۀ معتزلیان را از وی به علی (ع) و پیامبر (ص) برسانند (ابن‌ندیم، 202؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، 20(2) / 136، 137؛ ابن ابی الحدید، 6 / 371؛ ابن مرتضی، 125-126).
ابوالهذیل با دانشمندان دیگر ادیان و فرقه‌ها و همچنین با هم مسلكان معتزلیش مناظره‌ها داشته است. این مناظره‌ها افزون بر آنكه دیدگاههای كلامی ابوالهذیل را نمایان می‌كند، گستردگی آگاهیهای وی را از دانشهای رایج آن روزگار و اطلاع او را از ادبیات وحكمت عربی و ایرانی مانند جاویدان خرد (نک‍ : ابوحیان، البصائر، 3(1) / 178؛ حصری، 91) و همچنین نكته‌سنجی و زبان‌آوری وی را نشان می‌دهد. گاه وی در خلال یك مناظره، به صدها بیت شعر استشهاد می‌كرد (قاضی عبدالجبار، «طبقات»، 257). ابوالهذیل در بصره با صالح بن عبدالقدّوس (مق‍ ‍160 ق) ‌ادیب و شاعر عرب بر سر اعتقاد صالح به دو مبدأ نور و ظلمت و بار دیگر دربارۀ شك به گفت‌وگو پرداخت (ابن‌ندیم، 204؛ قاضی عبدالجبار، همان، 258). ضرار بن عمرو، از دیگر مخالفان ابوالهذیل بود و مناظرۀ این دو در بصره دربارۀ رؤیت خدا ثبت شده است (ملاحمی، 474-475). بنا به روایتی، مهدی عباسی (حك‍ ‍158- 169 ق) فرمان داد كه ابوالهذیل را از بصره به بغداد ببرند، مردم گرد آمدند تا او را از دست كارگزاران مهدی رهایی بخشند، ولی او آنان را از این كار بازداشت. ابوالهذیل در راه بغداد به مردی كه دربارۀ قرآن پرسشهایی داشت، برخورد و اشكالات او را پاسخ گفت (قاضی عبدالجبار، همان، 254، 255، قس: المغنی، 16 / 387). احتمالاً در همین سفر بود كه با نعمان بن مُنذر مانوی كه در زمان مهدی عباسی و به دستور او اعدام شد، دربارۀ حركت و سكون به مناظره پرداخت (سید مرتضی، ‌امالی، 1 / 181، 182؛ جاحظ، «حجج النبوة»، 145)‌. 
ابوالهذیل را بار دیگر نیز می‌توان در بغداد یافت كه در حضور یحیی ابن خالد برمكی وزیر هارون الرشید (حك‍ ‍170-193 ق) در نشستی با بیش از 10 تن از متكلمان، ازجمله علی بن اسماعیل بن میثم و هشام بن حكم، دربارۀ عشق گفت‌وگو می‌كند (مسعودی، مروج، 3 / 370-372). او با عباس بن احنف (د 192 ق / 808 م) شاعر غزل‌سرا میانه‌ای نداشت و او را به سبب اینكه در شعرهایش همه چیز را به سرنوشت (قدر) نسبت می‌داد، لعن و نفرین می‌كرد (ابوالفرج، 8 / 16؛ ابن احنف، 141). ابوالهذیل پیش از 199 ق در سفری به مكه در نشستی با حضور مردم مكه با هشام بن حكم (احتمالاً د 199 ق) متكلم امامی دیدار كرد و با او به مناظره پرداخت (خیاط، ‌142؛ شهرستانی، الملل، 1 / 164) و همین مناظره‌ها موجب شد كه ابوالهذیل ردیه‌ای بر آراء هشام بنویسد (ابن ندیم، همانجا). از این دو، مناظره‌ای دربارۀ حركت و مناظره‌ای دیگر دربارۀ ‌خدا ثبت شده است (مسعودی، همان، 4 / 21، 22؛ قاضی عبدالجبار، «طبقات»، 140‌‌). ابوالهذیل با ابوبكر اصم (د 200 ق) ‌در بصره نیز مناظره‌هایی داشت (ملطی، 43). 
منابع دربارۀ ارتباط مستقیم ابوالهذیل با خلفای پیش از مأمون سخنی نیاورده‌اند. در 203 ق كه مأمون از مرو به بغداد بازگشت، ابوالهذیل را نزد خود فرا خواند (مسعودی، همان، 4 / 227؛ خطیب، 3 / 370). روایتی در این باره در دست است كه وی به مأمون می‌گوید: نه برای گرفتن زر و سیم، بلكه برای تصحیح عقاید وی به نزد او رفته است (قاضی عبدالجبار، همان، 227‌). به هر حال ظاهراً در همین دوران بود كه سالانه 000‘60 درهم از مأمون می‌گرفت و میان یارانش تقسیم می‌كرد (همان، 255). او در همین زمان با شاگردش ثمامة بن اشرس كه احترام بسیاری برای ابوالهذیل قائل بود، در بارگاه مأمون مناظره‌هایی داشت (همان، 257، 261). ابوالهذیل با علی بن اسماعیل ابن میثم، متكلم امامی (ابن ندیم، 223؛ طوسی، ‌الفهرست، 87) نیز كه به بصره آمده بود و با دانشمندان معتزلی آن روزگار مباحثه می‌كرد (EI2, S, 393)، دربارۀ امامت مناظره‌هایی داشت (سیدمرتضی، الفصول، 5، 6، 52). 
ابوالهذیل را پس از 204 ق با حفص الفرد (EI2, III / 63) كه از متكلمان مصر بود و به دنبال شنیدن آوازۀ ابوالهذیل پیش از 182 ق راهی بصره شده و در مجلس درسش شركت كرده و به خاطر روی‌گردانی ابوالهذیل از نظریات ضرار بن عمرو به مصر بازگشته بود (نک‍ : ایرانیكا، I / 318)، در بغداد می‌بینیم كه در حضور مأمون و نظام مناظره می‌كنند (قاضی عبدالجبار، همان، 262‌؛ ابن ندیم، 229؛ ناصرلدین الله، 97، 98). به دنبال این مناظره‌ها بود كه این دو دربارۀ «جبر» بر آراء یكدیگر ردّیه نوشتند (ابن ندیم، 204، 230). مناظرۀ ابوالهذیل با طالع‌بینان، مخالفت شدید او را با پیشگویی براساس احكام نجوم نشان می‌دهد (قاضی عبدالجبار، تثبیت، 2 / 528، 539،‌ «طبقات»، 259). 
ابوالهذیل با معذل بن غیلان عبدی كه از بزرگان عبدالقیس و از شاعران و ادیبان روزگار خود بود، نیز گفت‌وگوهایی دربارۀ «استطاعت» داشت (سید مرتضی، امالی، 1 / 179، 180). او با بِشر بن معتمر (د 210 ق) بنیان‌گذار شاخۀ معتزلۀ‌ بغداد ستیزه داشت و روایتی نشان می‌دهد كه بشر دربارۀ ابوالهذیل سخنانی گفته كه حاكی از جدالی بزرگ میان آنان است (ابن ندیم، 205‌؛ سید مرتضی، همان، 1 / 186). در پی این برخوردها، بِشر كتابی در رد ابوالهذیل نوشت (ابن ندیم، همانجا).
ابوالهذیل پیش از 218 ق با ابوشَمِر متكلم مرجئی در حضور مأمون مناظره‌هایی داشت (قاضی عبدالجبار، همان، 256، 257) و كتابی در ردّ او نوشت (ابن ندیم، 204). او همچنین با جانشین ابوشمر یعنی كلثوم ابن حبیب بن اٌنَیف مباحثه داشت (جاحظ، البرصان، 246). وی با بِشر مریسی نیز مناقشاتی داشت. بشر یكی از متكلمان مرجئی است كه سنّت ضرار بن عمرو را دنبال می‌كرد و مأمون را تحت‌تأثیر خویش قرار داده بود و طبیعی بود كه ورود ابوالهذیل به دستگاه مأمون موجب برخوردهای كلامی این دو شود (ابوحیان، البصائر، 2(2) / 571؛ قاضی عبدالجبار، همان، 259، 260؛ ایرانیكا، I / 319)‌.
ابوالهذیل در حدود سال 210 ق برای شركت در جشن عروسی مأمون با دختر حسن بن سهل وزیر به فَم الصِّلح ــ شهری نزدیك واسط ــ رفت (EI2, III / 243) و در آنجا در حضور وزیر با جوانی كه با احكام نجوم پیشگویی می‌كرد، مناظره نمود‌ (سید مرتضی، همان، 1 / 181). او در همین اوان در انجمنهایی كه ابوموسی مردار (د 226 ق) برپا می‌داشت، شركت می‌كرد و به داستانهای او دربارۀ معتزلیان نخستین گوش فرا می‌داد (خیاط، 67؛ قاضی عبدالجبار، همان، 277).
ابوالهذیل با نظام نیز كه خود متكلمی بزرگ و صاحب مكتب شده بود، مناظره‌هایی داشت. نوشتن 6 ردّیه بر آراء‌ نظام (ابن ندیم، همانجا)، نشان از اختلاف‌نظرها و بحثهای گوناگون آنان دارد (قس: ملطی، 44؛ قاضی عبدالجبار، همان، 254). به هر روی برخلاف برخی از روایتهای نامطمئن كه پرخاشهایی تند و رفتارهای ناشایستی را میان این دو نشان می‌دهد كه به تكفیر نظام از سوی ابوالهذیل می‌انجامد (ابن‌عبدریه، 2 / 412، 413؛ بغدادی، الفرق، 80؛ اسفراینی، 44)، باید گفت كه اختلاف نظر این دو چندان نبوده كه به چنین درگیریهایی بینجامد و حتی گفته‌اند كه این دو گاه در جدال با رقیبان به یكدیگر كمك می‌كردند (قاضی، عبدالجبار، همان، 262؛ قس: جاحظ،‌ الحیوان، 3 / 60؛ ابن ندیم، 206؛ ابوحیان، الامتاع، 2 / 90). 
بُرغوث از دیگر متكلمان جبری مسلك است كه طرف مناظرۀ ابوالهذیل بوده است (قاضی عبدالجبار، همان، 257). ابوالهذیل همچنین با زرتشتیان و دوگانه باوران (ثنویه) مناظره‌های بسیاری داشته و این گفت‌وگوها را در كتاب خود با عنوان المسائل تدوین كرده بود (همان‌، 254؛ سید مرتضی، همانجا). او با زادان‌بخت زرتشتی در حضور مأمون مناظره كرد (ابن‌مرتضی، 166). میلاس از دیگر زرتشتیانی بود كه ابوالهذیل را با عده‌ای از همكیشانش روبه‌رو ساخت و ابوالهذیل آنان را مجاب كرد و همین سبب شد كه وی اسلام آورد. ابوالهذیل در این باره كتابی با عنوان المیلاس نوشت (ابن ندیم، 204). حمصی رازی (1 / 144‌) و ملاحمی (ص 595-596) بخشی از این مناظره را نقل كرده‌اند. 
ابوالقاسم نیشابوری در عقلاء المجانین (ص 149، 150) حكایتی نقل كرده است كه مناظره‌ای را در زمان واثق عباسی (حك‍ 227‍‌- 232 ق) در راه بصره و سامرا و در دیر هرقل (یاقوت، 2 / 706، 707) میان ابوالهذیل و یك عاقل مجنون نمای شیعی مذهب دربارۀ جانشینی پیامبر (ص) نشان می‌دهد. ابوالهذیل در برابر او درمی‌ماند و ماجرا را به واثق می‌گوید و او بی‌درنگ وی را به حضور می‌خواند تا با حاضران مناظره كند، ولی همگی از پاسخ به پرسشهای او درمی‌مانند. چنین مناظره‌ای را در منابع پیش از نیشابوری نیافتیم، گرچه در منابع بعدی این مناظره را به صورتهای گوناگون و با تنوعی شگفت‌انگیز می‌بینیم: در الاحتجاج طبرسی (2 / 382-385) به صورت مناظره‌ای مفصل و مرتب میان ابوالهذل و شیعه‌ای مجنون‌نما در پیشگاه مأمون؛ در حیاة الحیوان دمیری (1 / 169، 170) بدین‌گونه كه این دو نخست در دیر دربارۀ ‌خواب، آنگاه در بغداد در حضور مأمون در باب امامت گفت‌وگو می‌كنند. مناظرۀ ابوالهذیل با یك یهودی نیز ثبت شده است (قاضی عبدالجبار، «طبقات»، 263). ابوالهذیل با اینكه در كتاب الرد علی الغیلانیة، با غیلان دمشقی مجادله‌های كلامی داشته است، از بخشی كه از كتاب دیگرش به نام مقتل غیلان (نك‍ : دنبالۀ مقاله) ‌به جای مانده (قاضی عبدالجبار، همان، 233)، چنین برمی‌آید كه منزلت والایی برای غیلان قائل بوده و او را شهید می‌دانسته است. 
ابوالهذیل در واپسین سالهای عمر نابینا شد و خردش كاستی گرفت (ابن‌ندیم، همانجا؛ سید مرتضی، امالی، 1 / 178‌) و سرانجام در سامرا درگذشت. قاضی احمد بن ابی دؤاد به سبب گرایشهای ابوالهذیل به بنی‌هاشم و برتر دانستن علی (ع) بر عثمان، بر جنازۀ او بر طبق آیین شیعیان 5 بار تكبیر زد (ابن ندیم، همانجا؛ قاضی عبدالجبار، همان، 263؛ ابن مرتضی، 151) و واثق در عزایش به سوگ نشست (همانجا). سال مرگ او را به اختلاف 226 (خطیب، 3 / 369)، 227 (مسعودی، مروج، 4 / 21) و 235 ق (ابن ندیم، سید مرتضی، همانجاها) نوشته‌اند. 

آثـار

صفحه 1 از3
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.